رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

لذت پدر بودن

سلام رهام جونم میدونستی شراب زندگی منی با وجودت مست زندگی شدم روز شماری میکنم تا بیایی تو زندگی من و مامانت . تازه دارم میفهمم پدر شدن به چه معناست ، دارم یاد میگیرم پدر باشم یه پدر خوب برای رهام جونم . وجودت باعث انگیزه چند برابر شده برای من انگیزه ای که نمیتونم وصفش کنم . دوست دارم شراب زندگیم مهرماه منو سیراب خودت کن ...
19 مرداد 1392

هفته سی و یکم

سلام عسل مامان خوبی مامانی؟ الهی فدات بشم که دیگه کم کم داره جات تنگ میشه. جوجه مامانی امروز چهارشنبه 16 مردادماه هست و آخرین روزای هفته سی و یکم هم داره میگذره ایشالا شنبه وارد هفته سی و دوم میشیم و ماه هشتم هم شروع میشه. عسلی جونم دلم برات یه کوچولو شده.نمیدونی وقتی با اون دست و پاهای فنقلیت شکم مامانو فشار میدی چه حالی میشم. همش میگم کاش یه جوری میشد احساسات رو هم مثل فیلم ضبط کرد و این احساس این روزامو به شما گل قشنگم ضبط میکردم. من و بابایی خیلی خیلی دوست داریم مامانی. دوست ندارم این روزا بگذره خیلی حال خوبی دارم همشم واسه خاطر بودن شما هست البته یه روزایی هم کلی کم صبر میشم و همش دوست دارم این 2 ماه باقی مونده هم زود بگذره که ...
16 مرداد 1392

هفته سی ام

سلام جیگولیه مامان خوبی عسلم؟ آره بابا خوبی از ورجه وورجه کردن و شیطونی هات معلومه که خدارو شکر خوب و سرحالی مامانی. عزیزم من و شما امروز وارد هفته سی ام شدیم و از این هفته تا آخر راهمون 10 هفته دیگه باقی مونده. چقد زود گذشت. ولی این روزای گرم و طولانی تابستونی دیر میگذرن. راستی خبر خوب اینکه فردا دارم میام که ببینمت عزیزم.  ببینم چقدی شدی جوجو طلا، چه شکلی شدی؟ خوب بزرگ شدی تو این مدت؟ عسلی جونم چهارشنبه رفتیم استخر و ورزش ، وای که چقد خوب بود فکر کنم شما هم کیف کردی. سعی میکنم دست کم هفته ای یه جلسه رو برم که زحمت بردنمون می افته رو دوش دایی جونی. آخه بابایی وقت نمیکنه. تازه 31 تیر یعنی دوشنبه هم سالگرد ازدواج منو بابای...
5 مرداد 1392
1